آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|
تا آمدم بيايم
ماندم ميانِ ماندن
مُنحل شدم
چون کاغذی
بُريده از دفتری
رها در باد
ماندم ميانِ باد....
دستی در انتظارِ در
و پاها در انتظارِ بيراهه
پُشتِ سکوت
فراموشی است
و ضَميرِ من
که میسوزد
در انتظارِ
در مسير پيچدرپيچِ روز
نبشِ بيراهه
پشتِ سکوت.
پُشتِ صحنه میچرخد صفحهای
و پُشتِ صفحه
صحنه بازمیشود
پُشتِ کاغذِ فَرسوده
نَبشِ خانهای.
بر بالهای کاغذ
مینشاند دستهای سنگیاش را.
سنگ میشود
نبشِ صدا
پشتِ صفحه
کلام است که میشکند
روی پرده
تورمِ کلام
که در صحنه
سکوت را
سنگين میکند.
میگذری
از ميانِ اَرواحِ خاکستری.
میکوبی
با کليدِ واژه سکوت
بَر قُفلِ تيره غُروب.
و برمیگردی
با کولبارِ کَبودِ خستگی
و مرگی
سنگينتر از تنهايی
بَر شانهها.
میگذری
با بارِ غروب
و سکوتی سنگينتر از خاکستری
میگذری
با بارِ دلتنگی
از کُنجِ خاطره.
روزگارِ اوراد
سپری شده.
از پُشتِ سايههای باد
صدای پای اعداد میآيد.
من عدد هستم
حاصلِ چند مُعادله بیجانبه.
گاه صفر میشوم
خالی از مفهومِ سبزِ لَحظه.
گاه بینهايتی
که مرا در خالی خاکستری
گُم میکند.
عدد میشوم
آويزان بر سَقفِ کاغذ
و به اَعماقِ کلمه گُمشده
نگاه میکنم.
عدد عدد عدد
و گودالی سياه
زيرِ پای من...
در ميانه ی ترديد
در ميانِ جمله
میريزد روی خوابهام
سکوت و
میمانم شناور
در حرف و
آهنگ بوسه ها.
لحظه را
از دور صدا میزند.
سکوت از خيابان میگذرد
و انتظار
فاصله را تکثير میکند.
وقتی که از فاصله
عبور میکردم
انتظار را صدا زدم.
و از گذشتن گذشتم
تا در سکوت
تکثير کنم
فاصله را.
و انتظار
از من عبور کرد.
در من چه مُرده است
که زمان را از ياد میبَرَم
و مکان در برابرم سياه میشود.
باران که میريزد
تکههايم را لِه میکند
و در باد میپَراکَنَد.
آفتاب تا بيايد
پوستِ شرقیام میپوسد
و میريزد در دالانِ انتظاری
که عُمقِ تاريکش صدا را میبَلعَد
تصوير را میبَلعَد
و مرا میبلعد
و غَرق میکند
در قابِ صدای خستهای
که جوانیام را خُشکانْد
و ريخت در راه
در انتظارِ آمدنِ کسی که هرگز نمیآيد.
روی باد مینويسم
از زبانِ برگها
از زبانِ شاخهها.
موهات مُنعکس میشود
در گُذرگاهِ ياد
و عَطرِ نَفَسهات
میچکد
بَر بالِ ثانيه.
گردشِ پاشنه
بَر صفحه کوچه
و مَحوِجای پا
پيچشِ کارد
در بُشقاب
و شکستنِ مِه
درقاب.
نَقشِ قلب
در عُمقِ تنهايی
سنگ میشود بَر بالِ کَهکَشان.
دانه برف و پَرِسفيد، شکسته
بالِ الماس در قلبِ سنگ، شکسته
ضَرَبانِ رنگ
خونِ لَرزان
لَرزه آفتاب
و سايههای زمين، شکسته
سفيدی رنگها، سفيدیآفتاب
در گرمای رقصِ چشم، شکسته
حَبسِ نَفَس
خَراشِ خُشک
بَر پوستِ شب
پنجه سکوت، شکسته.